The Mind Forgets

God said:

What does it feel like when you feel close to Me? If sometimes you feel far away from Me, then there must be some times when you feel closer. Like now, how We, you and I, can converse, and how We can be silent.

How do you feel when you feel My light on you? How do you feel when you are aware that you walk in My light? How do you feel when you feel My love? How do you feel when you feel your love for Me?

We have a special love, you and I. I am your Father, and I have your welfare at heart. It is My nature to heap joy on you and watch you smile. Will you smile for Me today?

I love you whether you smile or cry because, of course, I see beyond the laughter and beyond the tears. How close are your tears and your laughter. Sometimes they are indistinguishable. But, of course, it is your light that is merged in Mine that catches My attention. Our golden light wipes your tears. The warmth of Our hearts dries them. Love washes them altogether.

It is the body that cries, beloveds. Your mind has told the body that there is cause for tears. Your mind was unable to tell you otherwise, your poor deluded mind. Your mind thinks there are occasional occasions for joy, but that joy is only to be sometimes but not always. Your mind just can’t get it through its head that love is always, and that love cannot be separated from joy.

The mind that believes in either/or believes in joy but only in limited amounts because it has tricked itself into believing that whatever may exist, its opposite does too. The mind is convinced of this, and it has convinced you, this inhabitant of a body on Earth. The mind forgets that it is to obey you, that it is to succor you rather than lead you down false trails. Logic can only take you so far. It cannot take you far enough. It has not taken you to green pastures.

The mind is very good for some things, but not for others. The heart, which has been downplayed, far exceeds the mind. The heart encompasses while the mind picks apart. The mind does not know how to accept Unity whereas Unity is what the heart knows. And yet the mind is listened to more than the heart, and it is the heart that speaks Truth. The happy heart speaks Truth, the heart yet unconvinced by the convincing mind.

I talk to your heart, you understand that. Next to your heart, your mind is a trifle. And yet I try to soothe your mind. It needs much soothing. It has been going off in so many directions at once, trying to find out disparate facts. And when the mind matches things up, it puts away the commonality like a pair of socks in a drawer, interesting, fine, but now of no further interest. The mind seems to be more interested in that which does not seem to match.

Yet this is changing, beloveds. Your mind is going to start to follow your heart. The mind is going to become more interested in Unity. It will become like a minister who performs weddings. It will be less like Sherlock Holmes with a microscope. The mind will become more like an impartial camera. It will take more pictures that show love, and that will not be a surprise. Love stars, and the mind will know it and will bow accordingly.

Read Comments

Heavenletter #1838-ذهن فراموش می کند

خدا گفت:
چه احساسی داری زمانی که خود را نزدیک به من حس می کنی؟ اگر گهگاه خود را از من دور حس می کنی، پس حتما زمانی هم وجود دارد که خود را نزدیک به من حس می کنی. مثل الان، ما، من و تو، چگونه می توانیم گفتگو کنیم و در سکوت باشیم.

چه احساسی داری زمانی که نور مرا بر روی خود حس می کنی؟ چه احساسی داری زمانی که آگاه هستی از اینکه در نورانیت من وارد شده ای؟ چه احساسی داری زمانی که عشق مرا حس می کنی؟ چه احساسی داری زمانی که عشق خود را نسبت به من حس می کنی؟

ما، من و تو، عشق بخصوصی داریم. من پدرت هستم و سعادت و خوشبختی تو در قلب من است. ذات من چنین است که تو را سرشار از شادی کنم و نظاره گر لبخندت باشم. آیا امروز به من لبخند خواهی زد؟

چه لبخند بزنی چه گریه کنی، من تو را دوست دارم، چراکه من فراسوی اشکها و لبخندها را می بینم. چقدر گریه و لبخندت شبیه به هم اند؟ گاه نمی توان آنها را از هم تشخیص داد. این نور درونت است که با ادغام در نورانیت من توجه مرا به خویش جلب می کند. نور طلایی مان اشک هایت را پاک می کند. گرمای قلبهایمان اشک هایت را خشک می کند. عشق برای همیشه اشک هایت را می شوید و می برد.

عزیزان، این جسم شماست که گریه می کند. ذهنتان به جسم می گوید که دلیلی برای جاری شدن اشک وجود دارد. ذهنتان، این ذهن گمراه، قادر نبود به نوع دیگری توضیح دهد. ذهنتان فکر می کند مواقع خاصی برای شادمانی وجود دارد، و این مواقع گهگاه به وجود می آید، نه همیشه. ذهنتان نمی تواند منظور خود را واضح بیان کند، بگوید که عشق همیشگی است و نمی تواند جدا از شادی و سرور باشد.

ذهنی که به عشق و شادی ایمان دارد، یا فقط به شادی های کوچک ایمان دارد، با باور به اینکه برای هر چیز ضدیتی وجود دارد خود را فریب می دهد. با باور وجود اضداد، ذهن خود را مجاب کرده است و تو، ساکن جسمی در روی زمین را نیز مجاب کرده است. ذهن فراموش می کند بایستی از تو اطاعت کند، که بایستی به جای گمراه کردن تو یاریگرات باشد. منطق تو را به جاهای خیلی دور می برد. اما نه تا آنجا که بایستی بروی. منطق تو را به چمنزاران سبز نبرده است.

ذهن برای انجام بعضی کارها خوب است، اما نه برای انجام همه کارها. قلب، قلبی که کم ارزش شمرده شده است از ذهن پیشی می گیرد. قلب فراگیر است در حالی که ذهن انتخابگر است. ذهن نمی داند چگونه یگانگی و وحدانیت را بپذیرد در حالی که یگانگی چیزی است که قلب از آن آگاه است. با این وجود به ذهنتان خیلی بیشتر از قلبتان گوش فرا می دهید، قلبی که حقایق را بازگو می کند. قلب شادمان حقایق را بازگو می کند، قلبی که هنوز ذهن متقاعد کننده نتوانسته متقاعدش کند.

من با قلبت سخن می گویم، این چنین است که مرا درک می کنی. ذهن در کنار قلبت چیزی بی اهمیت است. با این حال من سعی می کنم ذهنت را تسکین دهم. او به آرامش بیشتری نیاز دارد. به ناگاه در جستجوی حقایق ناهمگون در مسیرهای مختلف حرکت می کند. چنین به نظر می رسد که ذهن به چیزهای ناهمخوان بیشتر علاقه مند است.

با این حال عزیزان، این روند در حال تغییر است. ذهنتان شروع به پیروی از قلبتان می کند. ذهن به یگانگی علاقه مند می شود. مانند کشیشی می شود که رسومات جشن عروسی را برگزار می کند. دیگر شبیه شرلوک هولمز با ذره بینی در دست نخواهد بود. بیشتر شبیه دوربینی عادل و منصف خواهد بود. تصاویر زیادی خواهد گرفت که گویای عشق خواهد بود و این جای شگفتی نخواهد بود. عشق می درخشد، ذهن این را درک، و از این رو ادای احترام خواهد کرد.

Yes I will smile for You

Yes I will smile for You today.. :)

 

Hey friends! We're doing our best to keep this website alive. Every contribution helps. Please consider sending us support through Paypal. Thank you